دلنوشته های پرویز پرستویی در تشییع جنازه شهید مدافع حرم
در برابر چشمان ما شهیدان زنده؛ یعنی جانبازان آرام آرام و تک تک پر میگشایند و به ملکوت آسمانها عروج میکنند.آنها کم کم شهید میشوند،گویا خداوند میخواهد کمی از دور دلدادگی آنها را تماشا کند و بهشت را در طول این دلدادگی آذین ببندد برای قدوم سبز این لالههای سرخ.
تو آسمانی بودی و از همان روز که مجروح شدی نامت بر کرانههای ابدی انسانیت وشهادت نقش بست. تو با سخاوتی بی بدیل زیباترین قسمت وجودت، چشمانت را به میهمانی خدا و دیدار او رهسپار کردی تا نزد او بماند و مردمان بتوانند با دیدنت بوی خدا را از نفست و کلامت وهر قدمت حس کنند.
تو سکوت کردی بر رنجهای جانبازیت و از اندوهی که از زیستن غریبانه هم رزمان جانبازت در دل داشتی. سکوت کردی بر فراموشی مردم نسبت به شهدا و درک ناقص آنها از چرایی جنگیدنت و دفاعت. سکوتت چون فریادی بود به وسعت گستره آسمانها آنهنگام که ارزو میکردی از زمین جدا شوی و به آسمانیان بپیوندی. احساسی که برای ما مجهول و نا معلوم بود چون از درک آنچه تو میدیدی عاجز بودیم.
چشمانت را در همان خاکریزهای بیریای جبهه به امانت به بزرگی نام مولایت ابالفضل بخشیدی و به انتظار نشستی که دستان بی دست اما پر سخاوتش روزی شیرینترین شربت عالم هستی را به تو پیشکش کند.
روحت وارسته وبزرگ ودلت بسته به مهر خداوند آرام و مطمئن بود؛ تنت مجروح و شکسته و وجودت عابری از نور بود که در برابر چشمان کمسو و بی تفاوت ما به سرعت عبور کرد و از زمینیان جدا شد و قسمتی از نور خداوند و آسمانها گشت.
چون شهیدان گمنام مظلوم و بی قاعده و زیبا در جنگ با تعصبی کور و خشن به نام داعش، رو به مقصدی مهم و ابدی شتافتی تا در کنار مولایت حسین شاهدی باشی بر حقانیت آزادگی و عظمت نام شهید.
شهید مدافع حرم عزیزم، برادرم ، آتش حسرتی که از داغ جدایی تو بر دل دوستانت باقی ماند به زبان قابل وصف نیست. سرخی خونت فریادیست بر تاریکیها وجهل این روزگار که آواز پاکی تو برای همیشه آسمان را آیینه دار خون تو کرد.به پاکی خونت قسم به یاد نفسهای پیام آورت می مانیم و دلتنگ شمیم معطر وجودت که بوی کربلا و زهرا و جبهه و خدا را میداد ؛خواهیم ماند. تا روزی که دستمان را بگیری که وجود پر از تاریکی ما محتاج شفاعت نورانی تو خواهد بود.»